-
چرا؟
دوشنبه 22 مهر 1392 18:27
خداوندا تو خالقی .... میخواهم از تو بپرسم...زیرا جوابهایت مانند حضورت،آرامش می دهد... چرا خلق میکنی انسان را؟ انسانی را که میدانی سرشار از نادانی است.... انسانی که طغیانگر، خودخواه است... چرا به انسان شعور بخشیدی تا یا بر آن خط بکشد یا با آن تمام وجودش درد بکشد؟ چرا به انسان درد تنهایی بخشیدی؟ چرا در بین آدمها، درک...
-
آیا من انسانم؟
دوشنبه 22 مهر 1392 18:06
آرامش آن لحظه رخ می دهد که قلبت را در چمدان بگذاری.... تا بی دغدغه از آدمها، از نقابها، آسوده باشد آرامش، در پس آن لحظه پدید می آید که در قفس دنیا هستیم تا آگاهی را بیاموزیم... دیوار دنیا یادمان میدهد که به خود سفر کنیم و از خویش بپرسیم... آیا من انسانم؟ (نسیم)
-
دفترم....
سهشنبه 9 مهر 1392 19:02
هر انسانی با قلم ورودش به دفتر زندگیت جمله ای مینویسد... گاهی از جنس نورند گاهی از جنس ظلمت هر انسانی بر دیوار سلول انفرادی وجود تو حک میکند... طرحی .... شعری.... خطی با تیزی شیء انسانها با ورود خواسته یا ناخواسته شان برایت پیامی دارند... پیام شادی صبر پیام خودخواهی آرامش سادگی پیام غرور مهربانی پیام تنهایی دریاب...
-
صندلی بین راه...
یکشنبه 7 مهر 1392 19:36
از پشت پنجره بارون زده دلم رفت و نشست بر صندلی بین راه... صندلی"...چطوری رفیق؟ روبه راهی؟ در جوابم صندلی سکوت کرد!!! یادم آمد... صندلی اهل سکوت بود و راز داری.... صندلی زبان گشود... ای نسیم".... در این هوای تب دار...در من بپیچ... خنکای تو فراموشیم را بیدار میکند یادم میرود که پایه هایم به زمین بسته ودلم قفل...
-
می شود....
یکشنبه 7 مهر 1392 19:09
می شود باز به دیدار تو آمد می شود باز به تماشای تو آمد می شود ساده دید وشنید می شود سر تا به پا چشم آمد می شود زمزمه بی صدا می شود تا به تمنای تو آمد می شود دید و نگرید چشم؟ می شود خندان و مستانه آمد (نسیم)
-
برخیز...
شنبه 6 مهر 1392 21:05
وجودی سرشار از زمزمه.... قلبی پر از آتش..... دستانی خالی..... چشمهایش به راه..... چون ندا آمد..... برخیز ای کودک راه.... تا جوانی راهی مانده است..... کودک برخاست.... برخیز ای رهگذر آب.... رهگذر باد شو.... طوفان شو و بی سرزمین.... بگذار قلبت آزاده گردد.... تندیس آزادی بر اهل زمین زیباست.... مست شو از آواز باد.... بخوان...
-
تویی...
شنبه 6 مهر 1392 20:48
نقطه عطف آرزوهایم تویی در پی تاریکی ها باز هم تویی عشق تو در کنارم بی ریاست در صدای بی صدایی باز هم تویی سکوت من فریاد بی صداست در پی بی پناهیم باز هم تویی شعر امیدم وقتی متولد می شود در پی هر تولد باز هم تویی غزل مهربانی سروده می شود در پی هر مهری باز هم تویی اخوان سهراب نیما فریدون در پس هر شعر نو باز هم تویی حافظ...
-
گلخانه
شنبه 6 مهر 1392 20:36
هزار گل در گلخانه بود هزار عطر آشنا بود میان من و گلخانه فقط خاطر تو زیبا بود به درگاه عطر گلخانه فقط لطف تو بیدار بود (نسیم)
-
دل نوشته
شنبه 30 شهریور 1392 20:52
سادگی ... دلم برایت تنگ شده... برای آغوش امن و صمیمی تو.... برای آرامشی که عطر پیراهنت دارد... سادگی... تنهاییت را ...بغض پاک چشمهایت را دوست دارم... چه ساده با هم حرف میزنیم از پس اقتدار حضورت... سادگی... ای تنها همدم در جاده های وحشت زندگی... (نسیم)
-
دل نوشته
دوشنبه 25 شهریور 1392 23:21
رقص.... چه آزادانه بر تو می تازد... پنهانت پر از شوق پاک... آندم که الهام درون لرزه بر جسم زمینی می اندازد... برقص..... به چرخش از خود برون آی تا در جاده خویش به حرکت در آیی.... از خود پر شوی و از خود بیگانه ات تهی گردی.... هر چه در عالم هستی وجود یافته گرد مدار اراده اش می چرخد.... بچرخ.... بچرخ.....مست شو از بودنش...
-
الهی....
دوشنبه 18 شهریور 1392 23:11
الهی گر وجودت گرم جان است برون از نعمتت گویی نهان است الهی گر عزیزی گر رحیمی الهی گر حکیمی گر رئوفی الهی سامان وجودم تو باشی حبیب قلب تنهایم تو باشی الهی پناهم ده از ترس از دد الهی شوق جانم باشی هر دم (نسیم)
-
ساقی
چهارشنبه 13 شهریور 1392 22:02
ساقی بیا باده بده بر جان ما ساقی بیا مست کن افکار ما ساقی بیا بر شوق ما بر جان ما نقشی بزن طرحی بزن ساقی بیا بر قلب ما بر طبل ما حرفی بزن ضربی بزن (نسیم)
-
درد....
دوشنبه 11 شهریور 1392 20:11
درد چیست؟رنجش اعضای ما؟ یا صدای پیچش غم های ما؟ درد چیست؟خون و قلب؟ یا صدای دلهای خونین ما؟ درد چیست؟پاهای شکسته؟ یا قدمهای خسته ی ما؟ درد چیست؟درد سیری؟ یا شکم های به کمر رسیده ما؟ (نسیم)
-
دنیای دگر
دوشنبه 11 شهریور 1392 19:59
دلم امروز هوای تازه ای دارد میان درد و اندوه صدای ساده ای دارد با هر که سخن در میکشم امروز میان حلقه ی خود حلقه ی دگر دارد نه"این بار در میان سکوت میان این دنیا" دنیای دگر دارد (نسیم)
-
دل نوشته
دوشنبه 11 شهریور 1392 19:50
خاک پای تو را به ارزانی نفروختم.... هنوز سجاده ام.... پر از بوی خاک پای توست..... (نسیم)
-
دل نوشته
دوشنبه 11 شهریور 1392 19:43
ایوانی داریم پراز بوی خدا و کوهی و آسمانی که در آن خورشید غروب وطلوع میکند.... هنگام غروب است.... در ایوانمان حصیرهایی آویخته که از امتداد فاصله هایشان از هم خورشید چه سرخ غروب میکند..... به یادم میاورد.... قلب شاعر در سینه اینگونه زیست میکند... (نسیم)
-
یادت باشد که وجود خدا در زندگی ات چقدر مهم است...
دوشنبه 4 شهریور 1392 23:26
وجود خدا در زندگی ات یعنی ... داشتن آرامش و صلح و صفا در قلبت.... همچنان که در مسیر زندگی گام بر می داری. وجود خدا در زندگی ات یعنی... دعا به درگاه وجودی برترکه همیشه گوش شنوا دارد و از ترس و لطمه ی رخنه کرده در عمق روح و روانت اگاه است. خدا از تو دور نیست.... او نور امروز توست... حضور خدا را در هر لبخندی در هر فکر...
-
دل نوشته
یکشنبه 3 شهریور 1392 18:17
به چهره مردم بنگر... لازم نیست که حرف بزنند.... چشمهایشان خواهد گفت از گذر حالشان.... لمس کن آنچه که در دنیایشان میگذرد... دنیا حال خوشی ندارد.... (نسیم)
-
دل نوشته
سهشنبه 29 مرداد 1392 22:41
شب هنگام... آن دم که جهان در خواب فرو رفته... آسمان با تمام هوشیاریش...بیدار است شب ژرفای خویش را در سکوت می ریزد بنگر..... روزنه های نور از پس پرده دنیا.... دروازه های عالم معنا... ستاره ها را میگویم...خود را نشان می دهند... به روی آنانی که با چشمانی شسته و تر...می نگرند شب..... با مداد نور بر دیوار تاریک وجودم می...
-
دل نوشته
یکشنبه 27 مرداد 1392 21:03
گاه می توان ..... بر بستر نت موسیقی برخاسته از ساز نشست و در دنیا نور و زیبایی سفر کرد... گاه می توان ... با بوییدن عطر سیب...عطر چای گرم چه بی پرده به درک زندگی رسید... گاه می شود... از نگاه کودک به شهر پاکی مسافر شد.... گاه می توان.... با نوازش دستی صمیمی و بی ریا... احساس ناب بودن کرد... گاه می شود... در پی آرمانت...
-
دل نوشته
پنجشنبه 24 مرداد 1392 20:23
دوستش دارم موج وحشی را آن دم که با تمام شورش برای زندگی به صخره سخت میخورد میبوسدش...میشکند...قطره میشود...میخندد.... آن دم که رها میگردد...خود میشود... و با پرشش به آسمان رهایی را حس میکند و باز به دریا می ریزد او به دنیا می آموزد زیبا زیستن حق کسانی است که برای آسمانی بودن دردها برایشان جنسی از عالم معنا دارند.... (...
-
دل نوشته
چهارشنبه 23 مرداد 1392 16:49
نفسهایت را بشنو... گوش فرا ده به آنچه که نفست میخواند.... آوازش را بشنو... حرفهایش را با گوش جانت...با دلت بشنو... نفست آرام و بی پروا به تو خواهد گفت که هستی... (نسیم)
-
دل نوشته
سهشنبه 22 مرداد 1392 21:04
از پشت پنجره باران زده اتاق... میشود عابری را دید که با چتر در خود پیچیده تنها میرود میتوان پرنده را که در پی شاخه ی درخت ....زیر برگ سخاوتمندی پناه میجوید را تماشا کرد...... میتوان جریان لطیف...عطر خوش...چه ساده خدا را دید باران....همیشه ببار نبض پنجره اتاق را بگیر وبا سرانگشتان سخاوتمندت شیشه را سرشار از حس خوب...
-
مبارز.....
سهشنبه 22 مرداد 1392 18:49
مبارز ...... دریچه قلبش را به سوی عالم میگشاید و از خداوند میخواهد الهام بخش او باشد ..... زیرا میداند بدون الهام و تجربه هیچ اموزشی کارساز نیست .... تمامی جاده های دنیا به قلب مبارز راه دارند.... او بدون ذره ای درنگ همواره در دریای عشقی غوطه ور است که در زندگی اش جریان دارد ......
-
مبارز راه روشنایی کیست؟
سهشنبه 22 مرداد 1392 18:34
مبارز راه روشنایی کیست؟ او کسی است که به معجزه زندگی و به نبرد برای باورهایمان اگاه است. او کسی است که میتواند صدای زنگهایی را بشنود که امواج در بستر دریا به وجود می اورند. همه توانایی چنین کارهایی را دارند وبا وجود اینکه هیچ یک تصور نمیکنیم مبارز راه روشنایی هستیم....اما در حقیقت چنین است. ((برگرفته از کتاب مبارز راه...