اضطرابها،گاهی از جنس دیگری می شوند....
از رنگی به رنگ دیگر...
عمیق تر و تلخ تر
مثل حقیقت.....
(نسیم)
پرنده ای
بر بلندای صخره ای ایستاده بود...
با نگاه ژرفش به دنیا می نگریست
آن جشم ها آن نگاه
هنوز به یاد دلم هست....
تن گرم پرنده،در پس سرمای دنیا.....
چه بی اندازه،دوست داشتنی است....
(نسیم)
دلم میخواهد،بگریزم امشب
از کابوس ((بودن))
کوله ام را انداخته بر دوش...
آهای ....
امواج تخیل عشق...
من گریخته ام از دنیایم....
با من از طعم باران بگو....
مسافرت را دریاب....
(نسیم)