مبارز راه روشنایی

مبارز راه روشنایی

متشکرم به دلیل اینکه از مطالب وبلاگ بدون اجازه از نویسنده استفاده نکردید.
مبارز راه روشنایی

مبارز راه روشنایی

متشکرم به دلیل اینکه از مطالب وبلاگ بدون اجازه از نویسنده استفاده نکردید.

خاطرات نمایشگاهی

در این نوشتار به درخواست دوست بسیار عزیزم به بررسی نمایشگاه کتاب سال 94 (یا به اصطلاح 28 دوره ) می پردازیم.  

 قبل از شروع ارائه مطلب باید خدمتتون عرض کنم که نحوه برگزاری نمایشگاه کتاب امسال، بنا به نظر ناشران محترم بوده است!!!!!!!!


در مصاحبه هایی که با ناشران گرامی انجام گرفت که تعداد آن حدود  ناشر 100 بود، می توان به نکات مهمی اشاره کرد: 

1: ناشران بین الملل وضیعت تجاری بهتری داشتند، یا به عبارتی ناشر نبوده بلکه کارگزارانی بسیار هوشیاری بودند که با توجه به تحریمها و بالاتر رفتن قیمت دلار و محدودیتهای تجاری، شیوه های دیگری برای تجارت آنهم از نوع فرهنگی داشتند... البته حمایت سازمانهای دانشگاهی و پژوهشکده ها بی تاثیر در فروش و افزایش قدرت مالی ناشران خارجی نبوده بلکه یکی از مهمترین عامل حمایتی به شمار می رود.

   
2: سالن ناشران بین الملل  برخلاف ناشران عمومی، در چادرهای بزرگ برگزار شد!!!!!

محوطه چادرها به دلیل تابش آفتاب و نبودن سیستم تهویه ای مناسب، وحشتناک هوای نامطبوع و شرجی ای داشت!!!! 

بسیار نوستالژیک بود.....یاد خاطرات خوب کوره های آدم سوزی هیتلر افتادم....نوسان جریان برق سبب خسارت زیادی شد از جمله سوختن وسایلی مانند پنکه، کامپیوتر، پرینتر...


3: در سالن ناشران عمومی جریانات بیشتری اتفاق می افتاد!!!!

به طور مثال تعطیلی 28 ناشر در دوران فعالیت نمایشگاه یا به عبارتی فروشگاه به دلایلی چون 

 1.فروش کتاب ناشران دیگر  توسط ناشر دیگر     

2.فروش کتاب شعرایی که برای خوانندگان آنور  آبی  یا عبارتی غیر مجاز، متن ترانه سروده بودند!!!!!!!!!!!!!!!   

 
4: در سالن ناشران عمومی هیچ گونه تهویه ای وجود نداشت....البته دروغ چرا؟؟؟ تهویه خداوندی وجود داشت....خداوند نظری انداخت و بعضی روزها هوا خنک بود و نسیمی می وزید... بازهم دم خدا گرم....

5: ساختمانهای نیمه کاره مصلی، داربستهای خطرناک، تجهیز نبودن درب سالنهای کتاب و رسانه، سرای اهل قلم و رسانه های دیجیتال به شیشه که علت خسارتهای مالی به غرفه داران به دلیل طوفانها و جریان باد شدید شده است.

6: به نظرم فروش رستوران هانی و ساندویچ هایدا از درآمد مالی تمام ناشران بیشتر بود...بعضی از مردم به جای خرید کتاب به خرید غذا و دوست یابی از نوع just friend  مشرف به نمایشگاه شده بودند....  

7: عدم حضور و نحوه صحیح اطلاع رسانی به بازدیدکنندگان محترم نمایشگاه کتاب که باعث اتلاف وقت و سردرگمی و خستگی مفرط و گاهی منصرف شدن از خرید کتاب میشد.


8: نشر چشمه و نشر ثالث به نکات مهمی اشاره داشتند از جمله: 

1. به فروشگاهی بودن نمایشگاه اشاره کرده و تفاوتش را با نمایشگاه فرانکفورت ایگونه مطرح کردند: 

یکسال قبل محل غرفه تعیین و تمام تجهیزات، نقشه غرفه و موقعیت ناشر حتما مشخص شده است. 

ناشران جلسات  و گفتگوهای بسیاری در جهت کتابهایشان،معرفی آنها داشته و تعاملات فرهنگی سازنده ای دارند.  

فضا از لحاظ برگزاری نمایشگاه مساعد بوده و روح تعاملات فرهنگی زنده است.  

ناشر برای رشد وبقای کیفیت نشر و انتشار آثارش، راغب به  و رقابت سالم  و صحیح است.

اما در ایران، ناشران ویترینی برای عرضه محصولات خود بوده، بی آنکه رشد و رفابت  سالم را در خود احساس کنند!!!!!  

9: ناشران آموزشی به دلیل تبلیغات فراوان و سوء استفاده از ضعف و شیوه نامطلوب و غیر علمی آموزشی حاکم در مدارس ما، سودهای بسیار کلانی از عرضه محصولاتشان در نامیشگاه می برند. 


در پایان این بنده حقیر که البته، متوجه شرایط نابسامان اقتصادی جامعه هستم به نتایجی دست یافته که مهمترین مشکل جامعه ما فرهنگ است...نه اقتصاد!

مردمی که دغدغه های متعالی خود را فراموش کرده و در دهان روح پرسشگر خود زده اند ..

مردمی که به نیازهای اصیلشان پشت کرده و افول فرهنگ و نیازهای فرهنگی سبب شده تا کتاب هم مثل لباس و مواد خوراکی  ابزاری برای تفنن باشد تا تبادل اندیشه، تبادل بیان نیازهای متعالی انسانی و مشترک...

ما حتی مهارت و روش صحیح تجارت را هم نیاموخته ایم ....

فرهنگ رشد یافته، اقتصاد شکوفا خواهد داشت و اقتصاد شکوفا،علت حکومت پویا گردیده و همین امر، سبب فرهنگ متعالی می شود.

 

حسین پناهی

زندگی‌نامه


حسین پناهی در ۶ شهریور ۱۳۳۵ در روستای دژکوه از توابع شهر سوق از توابع شهرستان کهگیلویه در استان کهگیلویه و بویراحمد زاده شد. پس از اتمام تحصیل در بهبهان به توصیه و خواست پدر برای تحصیل به مدرسهٔ آیت‌الله گلپایگانی رفت و بعد از پایان تحصیلات برای ارشاد و راهنمایی مردم به محل زندگی‌اش بازگشت. چند ماهی در کسوت روحانیت به مردم خدمت کرد تا اینکه زنی برای پرسش مسئله‌ای که برایش پیش آمده بود پیش حسین رفت و از حسین پرسید که فضلهٔ موشی داخل روغن محلی که حاصل چند ماه زحمت و تلاشم بود افتاده است، آیا روغن نجس است؟ حسین با وجود اینکه می‌دانست روغن نجس است (روغن محلی معمولاً در تابستان از حرارت دادن کره به دست می‌آید و در هوای آزاد و با توجه به گرم بودن هوا در تابستان روغن همیشه به صورت مایع است)، ولی این را هم می‌دانست که حاصل چند ماه تلاش این زن روستایی، خرج سه چهار ماه خانواده‌اش را باید تأمین کند، به زن گفت نه همان فضله و مقداری از اطراف آن را دربیاورد و بریزد دور، روغن دیگر مشکلی ندارد. بعد از این اتفاق بود که حسین علی‌رغم فشارهای اطرافیان نتوانست تحمل کند که در کسوت روحانیت باقی بماند. این اقدام حسین به طرد وی از خانواده نیز منجر شد. حسین به تهران آمد و در مدرسهٔ هنری آناهیتا چهار سال درس خواند و دوره بازیگری و نمایشنامه‌نویسی را گذراند.



دوران حرفه‌ای بازیگری


پناهی بازیگری را نخست از مجموعه تلویزیونی محله بهداشت آغاز کرد. سپس چند نمایش تلویزیونی با استفاده از نمایشنامه‌های خودش ساخت که مدت‌ها در محاق ماند.

با پخش نمایش «دو مرغابی در مه» از تلویزیون که علاوه بر نوشتن و کارگردانی خودش نیز در آن بازی می‌کرد، خوش درخشید و با پخش نمایش‌های تلویزیونی دیگرش طرف توجه مخاطبان خاص قرار گرفت.

نمایش‌های دو مرغابی در مه و یک گل و بهار که پناهی آنها را نوشته و کارگردانی کرده بود، بنا به درخواست مردم به دفعات از تلویزیون پخش شد. در دهه شصت و اوایل دهه هفتاد، او یکی از نوآورترین نویسندگان و کارگردانان تلویزیون بود.

به دلیل فیزیک کودکانه و شکننده، نحوه خاص سخن گفتن، سادگی و خلوصی که از رفتارش می‌بارید و طنز تلخش بازیگر نقش‌های خاصی بود. اما حسین پناهی بیشتر شاعر بود؛ و این شاعرانگی در ذره‌ذره جانش نفوذ داشت. نخستین مجموعه شعر او با نام من و نازی در ۱۳۷۶ منتشرشد، این مجموعهٔ شعر تاکنون بیش از شانزده بار تجدید چاپ شد و به شش زبان زندهٔ دنیا ترجمه شده‌است.


مرگ

وی در ۱۴ مرداد ۱۳۸۳ و در سن ۴۹ سالگی بر اثر ایست قلبی درگذشت و در قبرستان شهر سوق به وصیت خود او فقط به خاطر اینکه مادرش در آنجا دفن شده‌است، به خاک سپرده شد.


اویس قرنی

اویس قَرَنی (درگذشته ۳۷ قمری در شصت و هفت سالگی./۶۵۷ میلادی) با عنوان کامل ابو عمرو اُوَیْس بن عَامِرِ بنِ جَزْءِ بنِ مَالِکٍ، مسلمانی ساکن قَرَنْ یمن بود که در زمان محمد پیامبر می‌زیست ولی او را ملاقات نکرد و از تابعین محسوب می‌شود. در خصوص مقبره وی اختلاف نظر وجود دارد، برخی تاریخ نویسان مانند حمدالله مستوفی مقبره وی را در روستای الولک در قزوین می دانند، برخی مقبره ای در کرمانشاه را به وی نسبت می دهند و برخی نیز مقبره ای در شهر الرقه سوریه را منتسب به وی می دانند.

قرنی در دوران زندگی محمد، پیامبر اسلام، مسلمان شد ولی هرگز او را ندید. نقل می‌کنند وقتی برای دیدار محمد به مدینه آمد، او در جنگ بود و او را ندید.[نیازمند منبع] پس از درگذشت پیامبر اسلام در سال ۶۳۲ میلادی علی بن ابی‌طالب را ملاقات کرد.

اویس پس از این ملاقات قَرَنْ را به مقصد شهر کوفه ترک کرد و در سال ۶۵۷ میلادی در جنگ صفین در حالی که در سپاه علی بن ابی‌طالب در برابر معاویه می‌جنگید کشته شد. اویس زمان پیامبر اسلام را درک کرد و مسلمان شد، اما به خاطر سرپرستی و خدمت به مادرش، از دیدار محمد بازماند.[۱]


مسلمان شدن اویس در یمن و موفق نشدن او به دیدار با محمد یکی از موضوعاتی است که در عرفان و ادبیات فارسی به آن پرداخته شده، رباعی زیر از ابوسعید ابوالخیر یکی از معروف‌ترین نمونه‌ها است که رابطه اویس و محمد را یک رابطهٔ عرفانی معرفی می‌کند:


گر در یمنی چو با منی پیش منی
گر پیش منی چو بی منی در یمنی
من با تو چنانم ای نگار یمنی
خود در عجبم که من توام یا تو منی

در تذکرةالاولیا عطار نیشابوری در ذکر شماره ۲ در مورد اُوَیس قَرَنی آمده‌است: «آن قبله تابعین، آن قُدوه اربعین، آن آفتاب پنهان، آن نَفسِ رحمان، آن سُهیل یُمَنی، اُویس قَرَنی- رضی الله عنه...»[۲]


نور اویس در خانه ی پیامبر خدا(ص)

آورده اند که اویس انسانی وارسته بود. چنان که با شنیدن ویژگی ها و آموزه های پیامبراسلام، به حقانیت آن حضرت ایمان آورد. او پیش از اسلام آوردن نیز مردی پاک اندیشه و پاک رفتار بود. وی همواره به ارزش های والای اخلاقی و انسانی احترام می گذاشت و در همه ی عرصه های زندگی، این ارزش ها را رعایت می کرد. اویس در زادگاه خود سرگرم کار بود و مادری پیر داشت که احترام و نگه داری او را بر همه ی کارها مقدم می شمرد. وی هرگز از دستورهای مادرش سر نمی پیچید؛ تا آنجا که برای خدمت به مادر و تنها نگذاشتن او، حتی به سفر نمی رفت.

روزی هجران رسول خدا(ص) او را بسیار بی تاب کرد. از این روی، نزد مادر رفت تا از او اجازه بگیرد و برای دیدار پیامبر به مدینه برود. مادر چون به وجود اویس و کمکش نیاز داشت، به او گفت: «برو، ولی زود بازگرد. بیش از نصف روز، در مدینه نمان». اویس با اشتیاق بسیار، برای دیدن پیامبر به سوی مدینه شتافت. چون به این شهر رسید، باخبر شد که رسول خدا(ص) به سفر رفته است. اصحاب به او گفتند: «امشب را نزد ما بمان تا پیامبر از سفر بازگردد». اما اویس گفت: «به مادرم قول داده ام که زود برگردم، اینک ناچارم که به یمن بازگردم. شما سلام مرا به محبوبم، رسول اکرم برسانید». سپس عازم یمن شد. هنگامی که پیامبر از مسافرت بازگشت، اصحاب به ایشان گفتند: «بیابان گردی به نام اویس از یمن آمده بود [تا شما را ببیند] و چون شما در مدینه نبودید، به شما سلام رساند و بازگشت». پیامبر خدا فرمود: «آری، این نور اویس است که در خانه ی ما بر جای مانده است»

اویس در کلام پیامبر خدا(ص)

اویس، انسانی پاک سرشت، مؤمن و بااخلاص بود. از این روی، پیامبر اسلام او را بسیار دوست می داشت و گاهی میان اصحابش از او یاد می کرد. پیامبر چنان درباره ی اویس سخن می گفت که همگان می فهمیدند اویس، بنده ی بزرگوار خداوند است و نزد خدا و رسولش جایگاه والایی دارد. حتی رسول اکرم(ص) بارها از اشتیاقش برای دیدار او سخن گفت. روزی آن حضرت به یاد اویس افتاد و فرمود: «نسیم خوش بهشت، از سوی قرن (یمن)، در حال وزیدن است. آه! ای اویس قرنی، چقدر من مشتاق دیدار تو هستم. ای مردم، هر کس او را دید، سلام مرا به وی برساند». شخصی از حاضران پرسید: «ای رسول خدا، اویس قرنی کیست» پیامبر خدا فرمود: «او کسی است که اگر از نزد شما برود، از او سراغی نمی گیرید، و اگر روزی میان شما حاضر شود، به وی اعتنایی نمی کنید»؛ یعنی او به سبب ساده زیستی، نظر کسی را به سوی خدا جلب نمی کند و بسیاری از افراد به دلیل ساده بودن زندگی اش، به او اعتنا نمی کنند، ولی در پیشگاه خداوند، جایگاه بالایی دارد. حضرت همچنین در توصیف بزرگی و جایگاه والای اویس در روز قیامت فرمود: «در نتیجه ی شفاعت اویس، جمعیت بسیاری [به شمار همه ی افراد دو قبیله ی پرجمعیت ربیعه و مُضَر]، به بهشت وارد خواهند شد. او با اینکه مرا ندیده، به من ایمان آورده است و پس از من، در رکاب جانشینم، علی بن ابی طالب(ع)، در جهاد با دشمنان [خدا] به شهادت می رسد».


التماس دعای رسول خدا(ص) از اویس

برخی افراد گمان می کنند صرف دیدن پیامبران و اولایی الهی، ارزش است، ولی حقیقت آن است که تنها دیدن حجت ها در رسیدن به کمال حقیقی، آن چنان که باید، کارساز نیست. چه بسیار انسان هایی که پیامبر خدا و جانشینان ایشان را زیارت کردند، ولی چون از رهنمودهای ایشان پیروی نکردند، از برکت های وجود مبارکشان بهره ای نبردند. در برابر، انسان هایی نیز بودند که توفیق زیارت پیامبر اکرم(ص) و ائمه ی اطهار(ع) را نیافتند، ولی به سبب ایمان آگاهانه به حجت های الهی و پیروی از آموزه های زندگی بخش آنان، به جایگاه های معنوی بسیار بزرگی دست یافتند. یکی از این انسان های سعادتمند، اویس قرنی است. این مرد بزرگ، با اینکه هم عصر رسول خدا(ص) بود، توقیق دیدار آن حضرت را نیافت. با این حال، چنان در ایمان به آیین اسلام و علاقه به رسول اکرم(ص) ثابت قدم بود که پیامبر خدا چندین بار او را ستود.

آورده اند: روزی پیامبر در مدینه فرمود: «نسیم دل انگیز و پرنشاط خدای رحمان را، از سوی یمن استشمام می کنم». سلمان با شنیدن سخن پیامبر پرسید: «ای رسول خدا، مگر چه کسی در یمن زندگی می کند که چنین نعمتی در آنجا تحقق یافته است؟» پیامبر اعظم(ص) فرمود: «در یمن شخصی زندگی می کند که نام او اویس قرنی است. او روز قیامت یک تنه همچون امتی، محشور خواهد شد و جمعیت بسیاری با شفاعت او به بهشت وارد می شوند». سپس خطاب به حاضران فرمود: «آگاه باشید! اگر یکی از شما اویس را دید، حتماً سلام مرا به او برساند و از وی بخواهد که برای من دعا کند».


اویس؛ دوست رسول خدا(ص)

روزی رسول اکرم(ص) میان اصحاب خود، درباره ی ویژگی های پاکان برگزیده ی الهی نکته هایی را برشمرد. چون سخن پیامبر به پایان رسید، حاضران از ایشان خواستند فردی را که در زمان آنان زندگی می کند و این ویژگی ها را دارد، به ایشان معرفی کند. پیامبر فرمود: «اگر مثالی برای این ویژگی ها می خواهید، چنین شخصی در زمان شما، اویس قرنی است». اصحاب پرسیدند: «اویس قرنی کیست؟» رسول خدا(ص)، نخست همه ی مشخصه های جسمانی و ظاهری و سپس ویژگی های معنوی او را برای حاضران شرح داد. از جمله فرمود:
او چشمانی سیاه، مایل به کبودی، چهره ای تقریباً گندمگون، قامتی معتدل و... دارد. وقتی قرآن می خواند، اشک از چشمانش جاری می شود. لباس ساده می پوشد. اویس در زمین گمنام، ولی نزد اهل آسمان، معروف و شناخته شده است. اگر سوگندی یاد کند، سوگندش پذیرفته است و به نتیجه ی آن می رسد. در قیامت به بندگان شایسته ی خدا گفته می شود: «به بهشت وارد شوید»، ولی به اویس می گویند: «ای اویس، بایست و شفاعت کن». خداوند، شفاعت او را در حق انسان های بسیاری می پذیرد.

سخنان دیگری نیز از پیامبر خدا درباره ی اویس باز گفته اند. ایشان در جایی می فرماید: «اویس قرنی، از این امت، دوست من است».

رسول خدا(ص) با عبارت هایی چون: بهترین و برترین فرد از تابعان، شفاعتگر والامقام، محبوب رسول خدا(ص) و نفس رحمان [صاحب نفس ملکوتی و قدسی]، از اویس یاد کرده است.

فرار از شهرت

یکی از ویژگی های برجسته ی اویس قرنی، شهرت گریزی وی بود. وی در عصر رسول خدا(ص) و پس از ایشان، به گونه ای زندگی می کرد که کسی او را نشناسد؛ زیرا شهرت در میان مردم، انسان را از توفیق انجام دادن بسیاری از کارها و عبادت ها محروم می سازد. آورده اند روزی اویس در مدینه با عمربن خطاب برخورد کرد. عمر به سبب سخنانی که از پیامبراکرم(ص) درباره ی اویس شنیده بود، وی را بسیار گرامی داشت و حتی سمت فرمانداری کوفه را به او پیشنهاد کرد. اویس پاسخ داد: اَکونُ فی غَبراء النّاسِ اَحَبَّ اِلی؛(10) «در میان توده های مردم بودن را بیشتر دوست دارم».
همچنین روایت شده است که عمر در زمان خلافتش، بسیار از اویس پرس و جو می کرد. این کار، سبب شهرت اویس میان مردم شد. این پیشامد خوشایند اویس نبود. بنابراین، روزی به عمر گفت: «تو مرا میان مردم مشهور ساختی و با این کار، نابودم کردی».
حتی بارها از اویس شنیدند: «از سوی عمر، بدی و زیانی به من رسید(یعنی عمر سبب شهرت من میان مردم شد».
اویس برای فرار از شهرت، به افرادی که سخنان پیامبر را درباره ی وی برای مردم بازگو می کردند، می گفت: «هرچه از پیامبر درباره ی من شنیدی، برای کسی بازگو نکن». خود نیز تا آنجا که می توانست، از مردم کناره گیری می کرد تا به صورت فردی ناشناخته، وظایفش را انجام دهد.(12)
اویس زاهدی گوشه گیر و دور از اجتماع نبود، بلکه زهد او در عشق به خدا و وارستگی از دل بستگی های مادی و دل سوزی به حال محرومان اجتماع جلوه گر می شد. او خود را دربرابر خدا و اجتماع، مسئول و متعهد می دانست و در دفاع از حق و رسیدگی به حال نیازمندان، از هیچ کوششی دریغ نمی ورزید. اویس در پاسخ شخصی که از حالش پرسید، گفت:
سوگند به خدا، مرگ و اندوه و رنج های آن و بیم از روز رستاخیز، برای فرد با ایمان، جای خوش حالی باقی نگذاشته؛ پرداخت حقوق الهی برای ما، درهم و دیناری، نیندوخته و طرف داری از حق و حقیقت، یک تن دوست میان مردم برای ما به جای نگذاشته است؛ زیرا وقتی آنها را به نیکی ها دعوت و از بدی ها نهی می کنیم، از ما می رنجند و به هزار عیب و گناه متهم می کنند. عده ای مردم بی ایمان نیز در این کار با آنان همکاری می کنند، ولی هرگز نمی توانند از مبارزه ی ما برای احقاق حق و نابودی باطل جلوگیری کنند.
اویس قرنی در زندگی خویش، عارفی زهد پیشه بود. او تلاش برای معاش را عبادت می دانست و با سستی و تنبلی و تن پروری مبارزه می کرد. او گاه شتربان بود و زمانی هسته های خرما را جمع می کرد و شب هنگام آنها را می فروخت و از دسترنج خویش، زندگی ساده ای را برای خود و مادر ناتوانش فراهم می آورد. باقی مانده ی دستمزدش را نیز در راه خدا انفاق می کرد. اویس دیگران را به خود ترجیح می داد و گاه حتی لباسش را به نیازمندان می بخشید. پیامبراکرم(ص) درباره ی ایثار اویس می فرماید: «در میان امت من، کسانی هستند که به دلیل نداشتن لباس نمی توانند در مسجد حاضر شوند و ایمانشان به آنان اجازه نمی دهد که از مردم درخواست کنند. از آن شمار، اویس قرنی و فرات بن حیان اند».

ﭘﺮﻧﺪه ی ﻣﻬﺎﺟﺮ.....


سیاوش قمیشی زادهٔ ۲۱ خرداد  ۱۳۲۴، در دزفول، آهنگساز، خواننده، ترانه‌سرا، تنظیم کننده مشهور ایرانی مقیم لس آنجلس است.وی تاکنون ۱۸ آلبوم موسیقی منتشر کرده‌است.

سیاوش قمیشی کوچکترین فرزند خانوادهٔ خویش است و در سن ۹ ماهگی به همراه خانواده از دزفول به تهران مهاجرت کرد.در کودکی به موسیقی علاقه داشت و نواختن را آموخت.


مضامین ترانه های سیاوش عموما مضامین و موضوعات عاطفی در حوزه زندگی فردی و اجتماعی اند و"عشق, زندگی و حرکت" در این میان نقش محوری و کلیدی دارند و داستان هر ترانه هم غالبأ با پایانی روشن و امید بخش همراه است. سیاوش درشناخت و کشف ملودی پنهان در شعر استعدادی خداداد دارد و با قوه ی درک ریتم بسیارخوب, ضرب آهنگ مناسب شعر و ملودی را برای کارش می یابد. به همین دلیل, در آلبومهایش همه نوع ترانه با ریتم های گوناگون شنیده می شود, تنوعی که شنونده را دچارملال ناشی از یکنواختی آلبوم نمی کند.

 

ﺗﺮاﻧﻪ : ﭘﺮﻧﺪه ی ﻣﻬﺎﺟﺮ


‫« آﻟﺒﻮم : رﮔﺒﺎر»

‫« ﺧﻮاﻧﻨﺪه : ﺳﻴﺎوش ﻗﻤﻴﺸﻲ»

‫« ﺗﺮاﻧﻪ ﺳﺮا : اﺣﺴﺎن ﻳﺎوراﻧﻲ»

‫« آﻫﻨﮕﺴﺎز : ﺳﻴﺎوش ﻗﻤﻴﺸﻲ»

 

‫ای ﭘﺮﻧﺪه ی ﻣﻬﺎﺟﺮ ، ﺳﻔﺮت ﺳﻼﻣﺖ اﻣﺎ

‫ﺑﻪ ﻛﺠﺎ ﻣـﻴﺮی ﻋـﺰﻳﺰم؟ ﻗﻔﺴﻪ ﺗﻤﻮم دﻧﻴﺎ


‫روی ﺷﺎﺧﻪﻫﺎی دوری ، ﭼﻪ ﺧﻮﺷﻲ داره ﺻﺒﻮری؟

‫وﻗﺘﻲ ﺧﻮرﺷـﻴﺪی ﻧﺒﺎﺷﻪ ﺗﺎ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺳﻮت و ﻛﻮری

 

‫ﻣﻴـﮕﺬره روزﻫﺎی ﻋﻤﺮت ﺗﻮی ﺟﺎدهﻫﺎی ﺧﻠﻮت

‫ﺗﺎ ﺑﺨﻮای ﺑﺮﮔﺮدی ﺧﻮﻧﻪ ﮔﻢ ﻣﻴﺸﻲ ﺗﻮ ﺑﺎغ ﻏﺮﺑﺖ

 

 

‫واﺳﻪ ﻣﺎ ﻓـﺮﻗﻲ ﻧﺪاره ﻫﺮﺟﺎ ﺑﺎﺷﻴﻢ ﺷﺐ ﻧﺸﻴﻨﻴﻢ

‫دﻟﺨﻮﺷﻴﻢ ﺑﻪ اﻳﻦ ﻛﻪ ﺷﺎﻳﺪ ﺳﺤﺮو ﻳﻪ روز ﺑﺒﻴﻨﻴﻢ

 

‫آﺧﺮش ﻳﻪ روزی ﻫﺠﺮت در ﺧﻮﻧﻪﺗﻮ ﻣﻲﻛﻮﺑﻪ

‫ﺗـﺎزه اون ﻟﺤﻈﻪ ﻣﻲﻓﻬﻤﻲ ﻫﻤﻪ آﺳﻤﻮن ﻏﺮوﺑﻪ


‫آﺧﺮش ﻳﻪ روزی ﻫﺠﺮت در ﺧﻮﻧﻪﺗﻮ ﻣﻲﻛﻮﺑﻪ

‫ﺗـﺎزه اون ﻟﺤﻈﻪ ﻣﻲﻓﻬﻤﻲ ﻫﻤﻪ آﺳﻤﻮن ﻏﺮوﺑﻪ

 

‫ﻣﻴـﮕﺬره روزﻫﺎی ﻋﻤﺮت ﺗﻮی ﺟﺎده ﻫﺎی ﺧﻠﻮت

‫ﺗﺎ ﺑﺨﻮای ﺑﺮﮔﺮدی ﺧﻮﻧﻪ ﮔﻢ ﻣﻴﺸﻲ ﺗﻮ ﺑﺎغ ﻏﺮﺑﺖ

 

‫واﺳﻪ ﻣﺎ ﻓـﺮﻗﻲ ﻧﺪاره ﻫﺮﺟﺎ ﺑﺎﺷﻴﻢ ﺷﺐ ﻧﺸﻴﻨﻴﻢ

‫دﻟﺨﻮﺷﻴﻢ ﺑﻪ اﻳﻦ ﻛﻪ ﺷﺎﻳﺪ ﺳﺤﺮو ﻳﻪ روز ﺑﺒﻴﻨﻴﻢ

 

‫آﺧﺮش ﻳﻪ روزی ﻫﺠﺮت در ﺧﻮﻧﻪﺗﻮ ﻣﻲﻛﻮﺑﻪ

‫ﺗـﺎزه اون ﻟﺤﻈﻪ ﻣﻲﻓﻬﻤﻲ ﻫﻤﻪ آﺳﻤﻮن ﻏﺮوﺑﻪ


‫آﺧﺮش ﻳﻪ روزی ﻫﺠﺮت در ﺧﻮﻧﻪﺗﻮ ﻣﻲﻛﻮﺑﻪ

‫ﺗـﺎزه اون ﻟﺤﻈﻪ ﻣﻲﻓﻬﻤﻲ ﻫﻤﻪ آﺳﻤﻮن ﻏﺮوﺑﻪ