میلان کوندرا (به چکی: Milan Kundera) (زاده ۱ آوریل، ۱۹۲۹ در برنو، چکسلواکی) نویسنده اهل چک است که از سال ۱۹۷۵ در فرانسه زندگی میکند و از سال ۱۹۸۱ یک شهروند فرانسوی شدهاست.
در مجلس چهارم نویسندگان چکسلواکی در ژوئن ۱۹۶۷ کوندرا سخنرانی معروفی انجام داد که در آن خواهان آزادی بیشتری برای نویسندگانی شد که فکر میکردند توسط تشکیلات خودکامهٔ کمونیستی به اسارت گرفته شدهاند.
کوندرا به همراه بسیاری از هنرمندان و نویسندگان چکسلواکی به حمایت از جنبش اصلاحطلبانه حزب کمونیست چکسلواکی در سال ۱۹۶۸ پرداخت. پس از اشغال کشور توسط ارتش شوروی در اوت ۱۹۶۸ نامش در لیست سیاه قرار گرفته و انتشار کتابهایش و عرضه آنها در کتابخانهها ممنوع شد و او یک سال بعد از دانشکده سینما هم اخراج میشود. در این مدت کوندرا خرج خودش را با نوشتن طالعبینیهایی درمیآورد. این طالعبینیها که البته با نام میلان کوندرا چاپ نمیشدند، پس از مدتی بسیار محبوب شدند. خود کوندرا در کتاب خنده و فراموشی به سرنوشتی که این چنین دچارش شده بود اشاره و شرح آن را بیان میکند. او در همین دوران رمان زندگی جای دیگر است را نیز به زبان فرانسوی مینویسد که در سال ۱۹۷۳ در فرانسه چاپ میشود.
در ۱۹۸۴ کتاب سبکی تحمل ناپذیر هستی (در فارسی بار هستی ترجمه شدهاست) نوشت. این کتاب محبوبترین کتاب کوندرا به حساب میآید. سبکی تحملناپذیر هستی به مشکلات یک زوج چک با یکدیگر و دشواری سازگاری با زندگی در چکسلواکی میپردازد.
در ۱۹۹۰ کوندرا کتاب جاودانگی را به بازار داد. در مقایسه با سایر آثار کوندرا که بیشتر تفکرات سیاسی را مطرح میکنند، این کتاب از درونمایهٔ فلسفی بیشتر و عمیقتری برخوردار است و مفاهیم جهانیتری را در خود میگنجاند.
(برخی جملات گزیده از کتاب بار هستی از میلان کوندرا)
آنچه فرد تحصیل کرده را از فرد خودآموخته مشخص می سازد، وسعت دانش نیست بلکه مراتب مختلف نیروی حیات و اعتماد به نفس است.
تضاد سنگین و سبک، اسرارآمیزترین و مبهم ترین تضادهاست.
بار هرچه سنگین
تر باشد، زندگی ما به زمین نزدیک تر، واقعی تر و حقیقی تر است. در عوض،
فقدان کامل بار موجب می شود که انسان از هوا هم سبک تر شود، به پرواز
درآید، از زمین و انسان زمینی دور گردد و به صورت یک موجود نیمه واقعی
درآید و حرکاتش، هم آزاد و بی معنا شود.
وفا از والاترین پارسایی هاست، که وفا به زندگی ما وحدت می بخشد، و بدون آن زندگی ما به صورت هزاران احساس ناپایدار پراکنده می شود.
بهتر است در یک خانه ی شیشه ای زندگی کنیم، جایی که هیچ چیز پوشیده نیست و همه چیز بر همه ی نگاه ها آشکار است.