گاه یادم میرود ....
گوش بسپارم به حرکت عبور نسیم سرد از پس شانه هایم....
گاه یادم میرود.....
ترانه های فلسفه ساده بودنم را.....
چندی است به فراموشی مبتلایم.....
(نسیم)
باران...
چند وقتی است بی صفا بی تحرک می بارد....
گویی حس آزادی در زندان را تداعی میکند....
باران هم
برای ما حرف تازه ای ندارد....
او تنها وعمیق و آرام است....
(نسیم)
سیب...
از درخت صبور تنهایی افتاد!
بر زمین بی انتهای سکوت....
سیب...
در معنای رهایی ، غوطه ور گشت....
درخت...
شادمان از سفر سیب،از کشفش به دستان بزرگوار رهایی
حال سیب
چه تب دار و غریب است!
می توان ...
روشنایی قلب سپید سیب را در پس پوست سرخ هیجانش دید....
(نسیم)
خداوندا....
تورا می شود در دل گرم یک دانه برف دید.....
تورا در لابه لای رنگ برگهای پاییزی میشود حس کرد....
خداوندا....
هیچ چیز در زندگی جز بودن تو زیبا نیست
حتی عشق.....
نمیتواند به زندگی امید ببخشد...
عشق آدمها مثل بودنشان توخالی است ....
مگر....
محبت خالصانه انسانهای بزرگ
(نسیم)
انسان خوب کسی نیست جز آموزگاری برای انسان بد....
انسان بد کسی نیست جز به چالشی برای انسان خوب ...
این راز بزرگ است...
(برگرفته از کتاب تائو ت چینگ، برگردان:فرشید قهرمانی،نشر مثلث،چاپ نهم1389)