مرضیه برومند از زندگی، جامعه، و تفاوت نسلهای قدیم و جدید میگوید
کارگردان شهر موشها: چرا زن و مرد به جای رفاقت، رقابت میکنند؟
با او درباره نگاهش به کودکان پریروز، دیروز و امروز صحبت کردم، حال و روز مردمان کوچه و بازار در این دوران را به بحث نشستم و از طبیعت سخن گفتم:
* تکفرزندی یعنی بار آوردن بچههای خودخواه
امروز، هر خانواده یک فرزند دارد و آن بچه، گل سرسبد خود و خانواده و
همسایگان آپارتمان است و حاضر نیست کسی به او از گل نازکتر بگوید. چنین
بچهای، معمولا خودخواه بار میآید و با خودخواهی به زندگیاش ادامه
میدهد.
میگویید قایمباشک؟ بچههای امروز با چه کسی قایمباشک بازی کنند؟ و کجا
بازی کنند؟ خانه ما، خانه قدیمیای بود که تراس داشت، اتاقهای تودرتویی
داشت که به ما اجازه بازی کردن میداد. هیجان قایمباشک و گرگم به هوا را
احساس میکردیم اما امروز بچهها کجا باید قایم شوند؟ بروند در کوچه؟ کدام
کوچه؟ دیگه کوچهای وجود ندارد. نهتنها برای بچهها، فضایی وجود ندارد،
بلکه امنیتی هم باقی نمانده است.
چند وقت پیش با من در مورد مسائل زیستمحیطی مصاحبه میکردند. میگفتند
شما، مردم را به پیادهروی تشویق کنید. میگفتم پیادهروی در کدام
پیادهرو؟ پیادهرویی وجود ندارد که مردم پیادهروی کنند؛ با فرض اینکه
هوا آلوده نباشد و شرایط، مساعد باشد. ما با دست خودمان، همهچیز را نابود
کردیم. خودروها بر ما سوار شدند. ظاهرا خودرو، وسیلهای برای قمپز درکردن و
شخصیت آوردن شده است! یکی با پراید متشخص میشود، یکی با بنز، یکی با
لکسوس!
«کار کردن زن به هر قیمتی»، آرامش را
از مرد خانه میگیرد. مرد، در عین حال که به همسرش عشق میورزد، میخواهد
همسرش از او مراقبت کند و نیاز به محبت و مواظبت دارد |
پدر من، هر سال، ٣ماه تابستان، ما را به گلابدره و امامزاده قاسم میبرد؛
آنجا باغی را اجاره میکرد. نمیدانم چرا هیچوقت به ذهنش نرسید که آنجا
را بخرد! هیچوقت احساس نکرد که لازم است! باغهای بزرگ، ساختمانهای
قدیمی، درختان شاتوت و گردو. ما ٣ماه تابستان را آنجا بودیم. هر هفته هم
یکی از بچههای فامیل، مهمان ما بودند؛ دخترخاله، دخترعمو و... با هم بازی
میکردیم؛ از درخت بالا میرفتیم. همیشه هم دست و پایمان زخمی یا از گردو و
شاتوت، سیاه بود.
من آن زمان، رودخانه گلابدره را تنهایی بالا میرفتم. در ٨، ٩سالگی، تنها
میرفتم؛ آنقدر که به طبیعت علاقه داشتم. برادر من هم کوهنورد بود و من هم
زیاد از کوه میشنیدم و آن را میشناختم. ساعتها به رودخانه، به آب و
سنگهای رنگی داخل آن نگاه میکردم. دیگر در حال خودم نبودم. سنگها را جمع
میکردم. یا اینکه گُلها را لای دفترهایم خشک میکردم و بعدا با آنها،
تابلو درست میکردم. همیشه دلم برای آن روزها و آن کارها تنگ میشود. با
خودم میگویم ای کاش بتوانم دوباره گلها را جمع و خشک کنم و آنها را
بچسبانم.
بعد به میدان تجریش میآمدیم. زیباترین لحظات زندگیمان بود که به آنجا
برویم و ساندویچ کتلت بخوریم و به سینما بهار که رو باز بود، برویم. کنار
آن رودخانه پرآبی که آن زمان بود، بنشینیم و گرد یا بلال بخوریم و لذت دنیا
را ببریم.
* خوشبختیهای الان فردی شده است
نمیدانم؛ شاید بچههای الان هم خوشی میکنند اما ما نمیفهمیم. شاید خوشی آنها هم این است که پای کامپیوتر و تبلت و این چیزها باشند اما چیزی که مطمئنم بدترین اتفاقی است که افتاده، این است که خوشبختی، دیگر در «جمع» نیست؛ در «فرد» است. آسایش در فرد است. گرچه نمیدانم چطور یک نفر میتواند احساس آرامش داشته باشد؛ اگر دوستش، همسایهاش، فامیلش یا خواهر و برادرش احساس خوشی و آرامش نکنند. من اینگونه تربیت شدم که مادامی که اطرافیانم، دوستانم، شهر و کشورم و حتی مردم جهان، در آسایش نباشند، من آرامشی احساس نمیکنم. نمیتوانم هیچ چیزی را فردی ببینم.
* ماهواره و اینترنت رابطه زن و مرد را مشمئزکننده کرده است
کما اینکه در آن زمان، آزادی اطلاعات و ابزارهای گردش اطلاعات تا این
اندازه و به این شدت نبوده است. موبایل و کامپیوتر و ماهواره و
نرمافزارهای وایبر و واتسآپ و... نبود. گرچه من نمیدانم چرا بچههای
امروز تا این اندازه دوست دارند که ارتباط مستقیم و نزدیک و رودررو را
تعطیل کنند و تنها به سمت فضای مجازی بروند.
من میگویم باید تعادل را رعایت کرد. در عین حال که میتوان از چنین
ابزارهایی در صورت لزوم استفاده کرد، نباید ارتباط نزدیک را فراموش کرد.
مانند مثالی که در مورد خودرو زدم؛ نباید این ابزارها بر ما سوار شوند. ما
باید از آنها استفاده کنیم، نه اینکه آنها از ما.
من اصلا قایل نیستم که به دلیل
برابری زن و مرد، یک خانم ۵ صبح بیدار شود و بچهاش را بغل کند و ببرد
مهدکودک، سوار مترو و اتوبوس شود و به اداره برود و پشت میز بنشیند و ماهی
یک میلیون و ٢٠٠هزار تومان پول بگیرد و ٧٠٠هزار تومان را پول مهدکودک
بدهد؛ اما خودش بچه را نگهداری نکند و به امورات خانه کمک نکند |
البته من با آزادی اطلاعات و گردش آزادانه آن مشکلی ندارم، بلکه به شدت
موافق آن هم هستم اما گاهی میبینم که حرفهای مشمئزکنندهای در فضای مجازی
یا برنامههای ماهوارهای زده میشود. بسیاری از روابط انسانی و خانوادگی
را زیر سوال میبرند. احترام میان زن و مرد را از بین میبرند.
به نظرم یکی از زیباترین چیزهایی که در عالم خلقت وجود دارد، روابط میان
زن و مرد و جنس نر و ماده در طبیعت است. طبیعت را نگاه کنید و ببینید که
چگونه این دو جنس، با یکدیگر کامل میشوند. ببینید طاووس نر برای جلب توجه
طاووس ماده، چه میکند. نباید اجازه بدهیم که زیبایی عشق و زیبایی رابطه از
میان برود.
* زیبایی روابطمان را به دست خودمان از بین میبریم
جوانان امروز وقتی با یکدیگر آشنا میشوند، آنقدر با وایبر و واتسآپ و تلفن و موبایل و اساماس و هزار چیز دیگر باهم ارتباط دارند که زیبایی یک رابطه را با دستان خودشان میگیرند و از بین میبرند. همه چیز به روزمرگی رسیده؛ رابطه زن و شوهرها نیز به همین نحو. چرا زن و شوهرها تا این اندازه با یکدیگر بد هستند؟ زود طلاق میگیرند؟ پس چرا ازدواج میکنید؟ چرا زن و مرد به جای رفاقت با یکدیگر رقابت میکنند؟ زن جای خودش است و مرد هم جای خودش. هیچکدام بر دیگری برتری ندارد. چرا میخواهید خود را بر دیگری برتری دهید؟
* مسئله را خلط نکنیم: زن و مرد با هم فرق دارند
زن و مرد با هم فرق دارند. مگر میشود با هم فرق نداشته باشند؟ مدتی
پیش، برنامه مستندی را میدیدم که در آن نشان میداد از زمان جنینی، ساختار
مغزی زن و مرد با یکدیگر متفاوت است. مرکز احساسات زن در مغز او، با مغز
مرد تفاوت دارد. تواناییها و کاراییهای زن و مرد با یکدیگر متفاوت است.
اینکه هنر نیست که بگویم چون با مردها برابرم و شأن و حرمت انسانی من به
اندازه یک مرد است، پس میز را بلند کنم! خب کمرم درد میگیرد!
هنوز در المپیک، زن و مردها با یکدیگر مسابقه نمیدهند. دو زنان و مردان
از یکدیگر جدا است. نباید بعضی مسائل را با هم خلط کرد. در اینکه شأن
انسانی زن و مرد با یکدیگر برابر است، حرفی نیست؛ اما من دوست ندارم که یک
مرد ظرف بشورد و یک زن، میز را بلند کند. هرکس باید به تناسب ویژگیهای
فیزیکی و روحی خود، یک کار را انجام دهد. من اصلا قایل نیستم که به دلیل
برابری زن و مرد، یک خانم ۵ صبح بیدار شود و بچهاش را بغل کند و ببرد
مهدکودک، سوار مترو و اتوبوس شود و به اداره برود و پشت میز بنشیند و ماهی
یک میلیون و ٢٠٠هزار تومان پول بگیرد و ٧٠٠هزار تومان را پول مهدکودک
بدهد؛ اما خودش بچه را نگهداری نکند و به امورات خانه کمک نکند.
من فکر میکنم، بهتر است آن خانم، در خانهاش بنشیند، بچهاش را تربیت کند و
به شوهرش عشق بورزد اما گاهی، یک خانم، کارشان
اجتماعی است و لزومی ندارد آن را رها کند و در خانه بماند.
باید تعادل را میان کار اجتماعی و خانه، برقرار کرد اما «کار کردن زن به هر
قیمتی»، آرامش را از مرد خانه میگیرد و مردها، بهخصوص مردهای ما در
ایران، زن - مادر میخواهند. یعنی مرد، در عین حال که به همسرش عشق
میورزد، میخواهد همسرش از او مراقبت کند و نیاز به محبت و مواظبت دارد.
گرچه من به چیزهایی که میگویم، اطمینان مطلق ندارم. هیچ چیزی را نمیتوان
با اطمینان بیان کرد. هرکسی نظر خودش را دارد. شاید من اشتباه میکنم اما
اینها، نگاه من به جهان است.
در ضمن ممنون که خلاصه کردی درود بر تو و به شیر پاکی که خوردی.